رونیارونیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

رونیا گل زندگی مامان و بابا

فرهنگ لغات گفتاری رونیا

من نمی دونم چرا دو تا مامان بزرگای شما بهتر از من زبون شما رو می فهمن مامانی؟!! مامان زهرا کشف کرد که شما بعد مَمََ ماَماَ و بَ بَ و نَ (نه گفتن رو خیلی زود یاد گرفتی مادر) اولین کلمه ای که به زبون آوردی اُل هستش یا همون (گل) که با اشاره به گل های مصنوعی به زبون می آوردی اما وقتی گلا رو بهت نزدیک می کردن می ترسیدی و تغییر قیافه می دادی و قایم می شدی! مثلا خواستیم بچمون به کشاورزی علاقمند نشه باغبان زاده بودنش رو اثبات کرد!!! الانم که تو سیزده ماهگی هستی هم هر برگ سبزی که بینی بهش اشاره می کنی و می گی اُل ، گل طبیعی و مصنوعی و شمشاد و برگ چسبیده به نارنگی برات فرقی نمی کنه. البته یه اُو هم تو فرهنگ لغاتت داری که نشون دهنده حالت تعجبته. بابا و...
17 آبان 1390

اولین برف پاییزی

 صبح که از خواب پاشدیم فکر نمی کردیم اتفاق به این زیبایی افتاده باشه، مامان پری زنگ زد گفت رونیا رو ببر برف ببینه  ما هم شال و کلاه کردیم رفتیم تو حیاط . چند تا عکس با بابا گرفتی و برای اولین بار برف رولمس کردی وقتی هم گذاشتیمت توبرفا ذوق کردی و دستتو کردی تو برف اما سردت شد و بایه قیافه شاکی معترض شدی و دستتو آوردی بالا تا برت داریم تازه عزیز دلم از اینا مهمتر یاد گرفتی بگی برف(برت، بر، برب) امروز موقع بازی با لگوهات دو تا کلمه دیگه هم تکرار کردی عزیزم آبی و صورتی (أبی، اورتی) الانم تو بغلم داشتی شیر می خوردی و من سعی در ثبت خاطرات دارم که بعد اتمام شیر خوردنت شروع کردی آواز خوندن و شلنگ تخته انداختن می کنی و موهای منو می کشی دشمن...
17 آبان 1390

زیباترین هدیه خدا

نی نی ما ساعت ٧ عصر شنبه تو بیمارستان پیامبران به کمک خانم دکتر حشمت دنیا اومد. الهی فداش شم با چشمای باز و کاملا هوشیار به مامان نگاه می کرد نگاهی که زیباترین لحظه زندگی مامانو رقم زد. این عکس رونیای گلم تو روز تولدشه ...
17 آبان 1390

هواخوری کوهستانی

امروز  بابا کاراش کمتر بود و بعد ناهار پیشنهاد داد بریم بیرون و سه تایی رفتیم آتشگاه روستای کوهستانی زیبایی نزدیکی کرج . یه جاده رو رفتیم که می رفت به سمت نوجان که تو ورودیش نوشته بود دارن یه مسیر می زنن که به جاده چالوس وصل می شه. شاید وقتی بزرگ شی اون مسیر تکمیل شده باشه، اگه از اونجا رفتی چالوس مارو هم یاد کن. اولین برف پاییزی نوک کوهها رو سفیدپوش کرده و زیبایی مضاعفی به طبیعت پاییزی کوهستان داده. مناظر زیبا وهوای مطبوع کوهستان حسابی حال همه مونو جا آورد اما چون یه کم سرد بودو رونیا خانم هم که میونه ای با شال و کلاه نداره نتونستیم زیاد بیرون بمونیم. رونیا هم حسابی ذوق کرده بودو با انگشت به همه طرف اشاره می کرد و می گفت اُو! خیلی خوش ...
15 آبان 1390

ایستادن و اعتماد بنفس

چند روزی که برای چند لحظه می تونی بایستی و کلی خوشحال می شی و مغروراز  توانایی جدید خودت، خودتو تشویق می کنی و برای خودت دست می زنی و با چه اعتماد به نفسی به اطراف نگاه می کنی که ببینی کی بهت نگاه می کنه. البته ناقلا چند روز پیش دیدم که تنهایی با کمک گهواره  ایستاده بودی دستاتو ول می کردی و تمرین می کردی آخه ما هر وقت سعی می کنیم تاتی ببریمت تا تاتی نباتی می گیم می شینی و پاهاتو جمع می کنی تو شکمت و دیگه تکون نمی خوری.   
13 آبان 1390
1